Son of Maryam (Pesar-e Maryam)

Son of Maryam (Persian: پسر مريم Pesar-e Maryam), (1998) is an Iranian drama film directed by

Hamid Jebeli and starring Rafik Dergabrilian, Mohsen Falsafin, Hadi Nainizadeh. The movie is in Persian with English and Arabic subtitles. Story is about a young Iranian boy who befriends an Armenian Priest and learns tolerance

toward Christ1ans in post-revolution Iran. We highly recommend watching this movie with your children because it is a very nice family film. A great movie to give to your friends of Christian faith. Don't Miss This Film!

نویسنده و کارگردان: حمید جبلی

تهیه کننده: فرشته طائرپور، خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان

بازیگران: محسن فلسفین، رافیک ترگابریلیان، زلیخا شاداب، پروانه مظهری، سید هادی نائینی زاده، سید علی سید محمدی، علی حسین محمد حسنی، آلیک قریبیان، اما الکسانیان

زمان: 77 دقیقه

تاریخ نمایش: 11 دی 1378

خلاصه داستان:

رحمان، مؤذن نوجوان روستای گولان در حوالی ارومیه که شاگرد اول مدرسه هم هست و هر روز برای توزیع شیر در روستا به مادر بزرگش کمک می کند، با دیدن تابلوی تازه حضرت مریم که به تازگی به کلیسای روستا آورده شده، به دلیل هم نامی مادرش مریم که هنگام به دنیا آوردن او مرده است در ذهن خود چهره اورا مشابه چهره حضرت مریم می پندارد. از سویی قرار است پس از چندین سال، مراسمی مذهبی در کلیسای روستا برگزار شود و به همین دلیل، کشیش پیر به تنهایی قصد داردراه قنات قدیمی نزدیک را بازکند، اما کمک رحمان به کشیش سبب می شود پدرش اورا سرزنش کند. پدر اوکه از متولیان عزاداری ماه محرم است. برای آوردن اسب وسایر وسایل عزاداری روستا را ترک می کند. در این بین، یک بار که رحمان در حال اذان گفتن است، کشیش که قصد دارد برای نصب صلیب روی بام کلیسا از نردبان بالا برود، بر اثر شکستن یکی از پله های نردبان چوبی بهزمین می افتد و دنده اش آسیب می بیند. رحمان کشیش را تا بستر همراهی می کند و می فهمد کشیش مایل است برادرش ژرژ بر بالین او حاضر شود. رحمان می خواهد با برادر کشیش تماس تلفنی بگیرد، اما شماره ژرژ را نادرست می یابد، بنابرین برای یافتن او به ارومیه می رود.رحمان که دوست نابینایش داوود را برای مراقبت از پیرمرد کشیش در کلیسا جا گذاشته با کمک یک پسر نوجوان مسیحی ژرژ را می یابد و با خود به روستا می برد. ژرژ برادرش را به بیمارستان می برد و در غیاب کشیش، رحمان و داوود از کلیسا مراقبت می کنند.رحمان صلیب را بر بام کلیسا نصب می کند و داوود نیز ضمن کندن قنات به آب میرسد. ژرژ به روستا باز می گردد و .